فرهنگ امروز/ نادر شهریوری (صدقی):
استفان تسوایک شکسپیر را جسارت انگلستانِ گرسنه میداند و دیکنز را تجسم انگلستانی میداند که دیگر گرسنه نیست بلکه تنها میل به هضمکردن دارد، چون میخواهد آنچه را قبلا در زمان گرسنگیاش بهدست آورده هضم کند. رمانهای دیکنز دارای چنین جوی از جزم و احتیاطاند. دیکنز، داستاننویس بزرگ «دوران هضم» شخصیتهای داستانیاش را اگرچه در محیطی فقیرانه و ساده - همچون زندگی خودش- به نمایش درمیآورد اما آنها را مطبوع و خواستنی نیز نشان میدهد تا بهواسطه حضورشان در خانههایی هرچند تنگ و تاریک و محلههایی هرچند فقیر نوعی شادی دلنشین به وجود آورد. دیکنز از آن نوع شادیهایی سخن میگوید که گویا در زیر خاکستر زندگی روزمره مدفون است و او میکوشد آنها را شعلهور سازد تا به صورت آتشی نشاطآور و آرامبخش جلوه کند، بلکه مراحل هضم به راحتی انجام پذیرد. دیکنز به واسطه شفقت به این گروههای اجتماعی، به آنها تعلقخاطر نشان میدهد و در نوشتههایش تلاش میکند تا موجی از همدردی با آنان به وجود آورد. او در این کار موفق عمل میکند. اما این تمام ماجرا نیست بلکه، تنها «استنتاج معینی» است که دیکنز و اساسا هر خالق اثر ادبی مخصوصا اگر اجتماعینویس باشد از آرایش نیروهای اجتماعی زمانه خود ارائه میدهد و آن را به واسطه متنی زیباییشناسانه انتشار میدهد. مسئله مهم آن است که استنتاج معین همواره معین باقی نمیماند. مقصود از استنتاج معین همانی است که فیالمثل دیکنز از نوشتههایش دارد و شاید احیانا تمایل داشته باشد همان استنتاج را خوانندگانش نیز داشته باشند.
به نظر تری ایگلتون نوشتههای دیکنز، شکسپیر و بهطورکلی آثار ادبی آنقدر به شرایط بهوجودآورنده خود وابسته نیستند که بتوان از آن همواره استنتاجی معین به عمل آورد، زیرا «نوشتههای ادبی مشخصا پرتابلاند (قابل حملونقلاند) به این معنا که میتوان آنها را از جایی به جای دیگر انتقال داد... آثار ادبی برای اینکه افاده معنا کنند آنقدرها به شرایط بهوجودآورنده خود وابسته نیستند، برعکس باز و منعطفاند و درنتیجه بر روی تفاسیر متعدد گشودهاند.»١ در این صورت آنچه اهمیت پیدا میکند نه خود آثار که روشی است که به همه آنها یکجا معنا میبخشد، روشی گاه تا بدان حد نابهنگام که حتی «آثار» خود بهندرت میتوانند انتظارش را داشته باشند. در اینجا باید متوجه شأنی شویم که ایگلتون برای ادبیات قائل میشود. او ادبیات را از گزارش تاریخی، خاطرهنویسی و سایر متون مجزا میکند. از نظرش آثار ادبی بهرغم شخصیتها و رویدادهای مستقلی که دارند، درعینحال خیالیاند و این باعث میشود که متنهای ادبی در قیاس با متنهای غیرادبی ابهام بیشتری داشته باشند و از خود سرنخهای کمتری بهدست دهند. «از آنجایی که آثار ادبی فاقد زمینه عینی و مشخصاند، سرنخهای کمتری در اختیار ما قرار میدهند تا با استناد به آنها بگوییم که فضای آثار چیست. چنین است که جملات، رویدادها و شخصیتهای متون ادبی به قرائتهای مختلف تن میدهند.»٢ وجود قرائتهای مختلف و بهتعبیری همگانی کردنش را به یک معنا میتوان خلع ید از نویسنده به معنای مالک متن ادبی در نظر آورد. نظریه ادبی ایگلتون به تعبیری خلع ید تمامعیار از تملک نویسنده و همینطور نیروهایی است که متن را ملک مطلق خود بهحساب میآورند. زیرا به نظر ایگلتون «در معنا، مالکیت خصوصی وجود ندارد و معنا امری همگانی است.»٣ علت مخالفت ایگلتون با آکادمیککردن و جدیگرفتن مطالعه ادبی نیز همین است، زیرا لذت خواندن ادبیات را بهعنوان لذتی همگانی مخدوش میکند. اما بااینحال هنگامی که ایگلتون از مردمیکردن معنا (همگانیکردنشان) سخن میگوید البته به معنای عامیانهکردن معنا نیست. در اینجا لازم است مرز میان برداشت عامیانه و برداشت مردمی مشخصتر شود. در برداشت عامیانه متن همواره نوعی عنصر پوپولیستی تمامعیار وجود دارد. پوپولیسم در ادبیات همچون سایر حوزهها در پی حذف هویت مشخص و هر تمایزی در نهایت به مرکززدایی از سوبژكتيويته و نفی اینهمانی سوژه تن در میدهد. در این صورت سوژه ساختارزدایی شده که فاقد هویت ثابت و وحدت است، در هیاهوی پوپولیستیِ پدیدآمده قادر به تحقق هیچگونه هدف رهاییبخش نخواهد بود. این نوع پوپولیست در عالم ادبیات به برداشت عوامانه منتهی میشود و درنهایت هرنوع مسئولیت اخلاقی را به محاق میبرد و درنهایت متن را صرفا وسیله وقتگذرانی و سرگرمی قرار میدهد. اما خلع ید از تملک مالکان متنی به نظر ایگلتون در پیوند با تاریخ و سیاست رخ میدهد. قصد ایگلتون از همگانیکردن معنا نیز همین است. هنگامی که او از همگانیکردن معنا میگوید، متن را در هر موقعیت تاریخی در پیوند با سیاست قرار میدهد. زیرا نامعینبودن استنتاج هر متن و به تعبیر دقیقتر گشودگیاش تنها در پیوند با شرایط تاریخی و اجتماعی معنا و مفهوم مییابد. در اینجا توجه به لحظات تاریخی برای بازخوانی مکرر و بیپایان متن تا لحظه نهایی از اهمیت اساسی برخوردار است. به دیکنز بازگردیم، دیکنزی که از توصیف دقیق طبایعی برمیآمد که در خطی معین در تردد بودند. علاقهاش به اصلاح امور لاجرم او را به توصیههای مشفقانه، دلسوزانه و تربیتی میکشاند. نگاه واقعبینانه و پراگماتیستیاش باعث شده بود تا ادبیات را در خدمت «کاهش درد» قرار دهد. او مصلحتاندیشانه میکوشید زندگی و روایتهایش را در مسیرهای صعبالعبور و پُردستانداز قرار ندهد. کاری که نویسندگان همعصرش؛ بالزاک، ملویل و داستایفسکی انجام داده بودند. دیکنز با «نیت خیر» به راهحلهای ملموس میاندیشید و روانشناسیاش تنها در جهان «قابل دیدن» عمل میکرد. او دنیای اطراف و مناسباتش را همانطور که بود، دیده و پذیرفته بود. مالکیت برای دیکنز امری مقدس بود و شاید به این موضوع نمیاندیشید و حتی تصورش را نیز نمیکرد که از آثارش که بیانگر مناسبات دنیایی متوسط اطراف خودش بود و آن را تحت تملک معنایی خودش میدانست، معنایی متنوع و گسترده و احیانا متفاوت از آنچه او استنتاج میکرد، استنتاج شود.
«آرزوهای بزرگ» از مهمترین و مشهورترین کتابهای دیکنز است، داستان مربوط به ماجرای پسرکی یتیم به نام پیپ است که درگیر ماجراهای غیرقابلپیشبینی زندگی میشود: عشق و ثروت دو مضمون اساسی این رمان است. عشق به استلا، دخترخوانده پیرزنی ثروتمند بهنام هاویشام که در زندگی عشقیاش شکست خورده بود. همینطور مقوله مهمی بهنام «ثروت» که معمولا در این رمان به آن توجهی نميشود: به پیپ ثروتی هنگفت از طرف خلافکاری بهنام مگویچ میرسد. ماجرای مگویچ ماجرای جالبی است: او که از زندان گریخته بود تصادفا با پیپ برخورد میکند و از وی میخواهد کمی غذا و یک اره برایش بیاورد تا بتواند با آن دستوپایش را از زنجیرهایی که به پایش بسته شده بود، آزاد کند. پیپ با دزدیدن غذا و اره این کمک را به مگویچ میکند. کمک پیپ بعدها پاسخی بسیار درخور مییابد. وکیلی به نام جگرز که در لندن دفتر وکالت دارد بهسراغش میآید و به او اطلاع میدهد خیری گمنام ثروتی هنگفت به او بخشیده. پیپ بعدها درمییابد این خیر کسی جز مگویچ نیست. این را مگویچ پس از فرار دوبارهاش از زندان استرالیا به او میگوید و مقصودش را از این کار این میداند که از پیپ یک «آقا» بار آورد. آرزوهای بزرگ افتوخیزهای زیادی دارد و آن را از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد. چنانکه ایگلتون میکند و در پی آن به استنتاجات جالبی ميرسد که احیانا دیکنز تصورش را نمیکرد. یکی از آنها مقوله ثروت و تمدن است. ایگلتون با دیدن زندگی مرفه پیپ در لندن و همینطور سبک زندگی اشرافمآبانه استلا که بعدها مشخص میشود دختر واقعی مگویچ است، ریشه ثروت و تمدن و دنیای پرزرقوبرق شهری همچون لندن را در تبهکاری و خلافکاریهای امثال مگویچ پیدا میکند. ایگلتون سپس از این نیز فراتر میرود و اساسا پایههای تمدن را استوار بر سرکوب مییابد. در اینجا ایگلتون از منظری اجتماعی به دیدگاههای فروید درباره تمدن و سرکوب نزدیک میشود. سپس به طرح این سؤال اساسی درباره آرزوهای بزرگ میپردازد «که اگر تمدن ترسیم شده در این رمان از مبانی و مبادیاش با خبر میشد چگونه به حیاتاش ادامه میداد»٤ در اینجا مشاهده میشود که چگونه دیدگاه ایگلتون در بازخوانی «آرزوهای بزرگ» رادیکالتر از دیکنز میشود. خودِ او البته بر این مسئله صحه میگذارد: «نگاه من به رمان دیکنز نگاهی است به غایت رادیکال بهمراتب رادیکالتر از نگاه خود نويسنده و با دیدگاههای سیاسی واقعی او بسیار فاصله دارد. دیکنز اصلاحطلب بوده نه انقلابی درواقع. رمان آرزوهای بزرگ مثل برخی دیگر از رمانهای متاخر او ما را به نکتهای توجه میدهد که پیشتر به آن اشاره کردیم و آن این است که افکار و عقاید واقعی نویسنده الزاما با مواضعی که در اثرش آشکار میشود، همخوان نیستند.»٥
ممکن است نظرات ایگلتون بهخاطر باورش به عدم تعین متن و اهمیتی که به خوانش متکثر خوانندگان میدهد با نسبیگرايی رایج پستمدرن همسو تلقي شود. اما واقعيت خلاف اين است. از جمله مواردي كه ايگلتون را از پستمدرنها جدا میکند، مقوله «سیاست» و «تعهد» است. به نظر ایگلتون عدم تعهد سیاسی مهمترین موضع پستمدرنهاست. این مسئله ریشه در اهمیتی دارد که پستمدرنها به مقوله «فرهنگ» میدهند. ایگلتون پستمدرنيسم را شکلی از اصالت فرهنگ میداند و از نظرش پستمدرنها از این حقیقت اساسی غافلاند كه وجوه اشتراک سیاسی اجتماعی مهمتر از تفاوتهای فرهنگیاند. هنگامیکه سیاست مهم تلقی شود، در پی آن تلاش برای تغییر وضع موجود نیز مهم میشود. در حالیکه تأکید بر مقوله فرهنگ بدون پیوند با سیاست از اساس فاقد تلاش برای تغییر وضع موجود است. در این صورت خواننده متن در بهترین حالت در فرمالیسم متن متوقف میماند. در صورتی که ایگلتون با اهمیت «درک لحظه» بهوسیله سیاسیکردن متن ادبی از اساس به خواننده رهایییافته توجه میکند. از نظر ایگلتون همهچیز باید در خدمت درک لحظه سیاسی و عمل بهمنظور پسزدن اتوریته رسمی معطوف شود و دقیقا در همینجاست که متنهای ادبی بیشتر از سایر متنها اهمیت پیدا میکنند، زیرا آنان بهطور بالقوه نسبت به سایر متنها از اهمیت سیاسی بیشتری برخوردارند. «هیچ نظریهای بهمانند فرمهای ادبی در ذات خود دارای جهتگیری سیاسی آشکاری نیست.»٦
ایگلتون اگرچه با اسطورهزدايی از متن ادبی آنها را در جهت هدف حقیقیشان كه تغيير وضع موجود است، قرار ميدهد، اما بهرغم اسطورهزدايي شأنِ متن ادبی را حفظ کرده و بر پتانسیل عظیم آن تأکید میکند. ایگلتون اهمیت سیاست و اهمیت زیباییشنایی متن ادبی را توامان و یکجا لحاظ میکند. او در مقدمهای که بر کتاب شکسپیر نوشته میگوید، تعجب میکند از اینکه شکسپیر توانسته دست ماركس و ويتگنشتاين را بخواند. در اينجا اگرچه قصد ايگلتون آن است كه بگويد بايد شكسپير را از منظر مدرن مورد تأکید قرار داد، اما در عینحال میخواهد به جاودانهبودن متنهاي ادبی و پتانسیل آنها نیز اشاره کند. «از یک سو قصد داشتم بگویم که باید شکسپیر را از منظر این دیدگاههای مدرن دید و از سوی دیگر اقراری بود به اینکه او از برخی جهات بر ما پیشدستی کرده است. بنابراین به نظرم هر دونکته یعنی اسطورهزدایی از شکسپیر و بررسی اینکه هنوز چه چیزهایی میتوانیم از او بیاموزیم، خوب در کنار یکدیگر جفت شدهاند.»٧
تری ایگلتون را عموما نظریهپرداز ادبی میدانند. نظریهپردازی بهطور معمول همچون کلیشهای تلقی میشود که واقعیت متن را در مرزهای خود محدود میکند تا از آن استنتاجی معین ارائه دهد. با ایگلتون متن از مرزهای کلیشه رهایی یافته تا در پیوند با سیاست و تاریخ اعتبار یابد، در این صورت هیچ تفسیری ابدی نخواهد بود.
پينوشتها:
١، ٢، ٣، ٤، ٥) چگونه ادبیات بخوانیم تری ایگلتون/ مشیت علایی
٦، ٧) اهمیت نظریه از پولیس تا پسامدرنیسم تری ایگلتون/ ترجمه امید نیکفرجام و نیما ملکمحمدی
نظر شما